Iranian Diaspora Identity Crisis

 به‌منظور دستیابی به نتایجی منسجم و موفقیت‌آمیز در حمایت از رهبرمان، رضا شاه دوم، لازم است به اصول راستین پایبند باشیم و از افسانه‌سازی‌های غیرضروری تاریخی و انتظارات بیش‌ازحد خودداری کنیم. نسل جوان امروزی به‌خوبی با جست‌وجوی اطلاعات در شبکه‌های اجتماعی آشنا هستند.

ما باید داستان را همان‌گونه که هست روایت کنیم، در غیر این صورت، به دشمنان ایران و لابی‌گران جمهوری اسلامی فرصت و ابزار خواهیم داد.


داستان خاله خرسه و درس‌هایی برای امروز

داستان «خاله خرسه» یکی از جذاب‌ترین و آموزنده‌ترین قصه‌های دوران کودکی است که هنوز هم درس‌های عمیقی برای ما دارد. روزی روزگاری، دهقانی بود که از کودکی خرسی را بزرگ کرده بود و این خرس حالا به دوستی قدرتمند و غول‌پیکر تبدیل شده بود. یک روز، این دو برای گشت‌وگذاری به دشت و صحرا رفتند. پس از صرف ناهار، دهقان تصمیم گرفت کمی استراحت کند و چُرتی بزند. او از خرس خواست تا مراقب اطراف باشد. دهقان در خوابی عمیق فرو رفت، اما مگسی سمج روی صورتش می‌نشست، می‌چرخید و او را آزار می‌داد. خاله خرسه که از این وضعیت عصبانی شده بود، سنگی بزرگ و سنگین برداشت و به محض اینکه دید مگس روی صورت دهقان نشسته، سنگ را با تمام قدرت به سر دهقان کوبید تا مگس را نابود کند. نتیجه؟ فاجعه‌ای که نیازی به توضیح ندارد.

این داستان به ظاهر ساده، گویی شباهت زیادی به برخی رفتارهای امروزی دارد. گاهی حمایت‌های نادرست و بی‌ملاحظه، مثل دوستی خاله خرسه، بیشتر آسیب می‌رساند تا کمک کند. این روزها، برخی از کسانی که خود را حامی شاهزاده ایران و آرمان‌های آزادی می‌دانند، به نظر می‌رسد در دام رفاقت خاله خرسه‌مانند افتاده‌اند. دست‌بوسی‌ها، زمین‌بوسی‌ها، رجزخوانی‌های پرطمطراق و گزافه‌گویی‌های بی‌پشتوانه، همه بویی از عسل و خرس دارند. در یکی از نشست‌ها، سخنرانی در دفاع از شاهزاده و خاندان پهلوی، تمام پادشاهی‌های جهان، چه مشروطه و چه غیرمشروطه، چه پارلمانی و چه غیرپارلمانی را یکسره نفی کرد و ادعا نمود که پادشاهی واقعی تنها پادشاهی کوروش و ایران است که هیچ معنایی جز قانون ندارد. او حتی پا را فراتر گذاشت و گفت که همه باید از ما درس بگیرند و هیچ پادشاه یا رهبری در تاریخ جهان را نمی‌شناسد که در سنین جوانی مانند شاه فقید ایران را به اوج رسانده باشد.

اما امروز، زمانه نسل Z، و هوش مصنوعی است. جوانان و مردم ایران به دنبال یک چیزند: زندگی خوب و مرفه، آزادی انتخاب، حق تعیین سرنوشت و انتخاب حاکمان کشورشان. به قول فرنگی‌ها، چه «تومِیتو» بگویی و چه «توماتو»، فرقی نمی‌کند. شاه، مونارک یا کینگ، تا زمانی که خدمتگزار مردم باشند، همه یکی هستند و تفاوتی ندارند. اما آیا گزافه‌گویی‌ها، پنهان کردن حقایق تلخ گذشته، خطاها و چرت‌وپرت‌های به‌اصطلاح ادبیاتی، مجیزگویی‌ها و دست‌بوسی‌ها، توهین به شعور نسل جوان ایران و حتی خود شاهزاده نیست؟ آیا این رفتارها به مثابه سلاحی نیست که روی سینی نقره‌ای به دست دشمنان خاندان پهلوی داده می‌شود؟

به جای آنکه مگس باشیم یا خرس، آیا بهتر نیست اگر نمی‌توانیم کمکی کنیم، کنار بکشیم، چُرتی بزنیم و اجازه دهیم دوستان واقعی شاهزاده کارشان را انجام دهند؟ به قول شاعر: «ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان

در پایان، یادمان نرود که در طول تاریخ، رهبران جوان بسیاری بوده‌اند که کارهای بزرگی انجام داده‌اند. اما ما هنوز به راه خود و آرمان‌هایمان وفاداریم. فقط باید مراقب باشیم که دوستی‌مان، خاله خرسه‌وار نباشد.

 

سه رهبر جوان استثنایی که در قرن بیستم کشورهای جدیدی را بنیان نهادند و پیشرفت‌های شگرفی داشتند

در اینجا سه نمونه برجسته از رهبران جوان (همگی زیر ۴۰ سال در زمان تأسیس) آورده شده‌اند که نقش‌های کلیدی در ایجاد کشورهای مستقل جدید در طی قرن بیستم (۱۹۰۱–۲۰۰۰) ایفا کردند. هر یک از آنها پیشرفت‌های “عظیمی” را به همراه داشتند، از جمله اصلاحات اساسی در آموزش و پرورش، بهداشت، زیرساخت‌ها، و عدالت اجتماعی، که کشورهایشان را از حالت‌های استعماری یا ناپایدار به نهادهای مدرن تبدیل کردند.

فیدل کاسترو (کوبا، ۱۹۵۹، سن ۳۳)

کاسترو رهبری انقلاب کوبا را بر عهده گرفت، رژیم باتیستا را سرنگون کرد و جمهوری کوبا را به عنوان یک دولت سوسیالیستی بنیان نهاد. تحت رهبری او، کوبا پیشرفت‌های فوق‌العاده‌ای را تجربه کرد: نرخ سواد از ۷۶٪ به تقریباً ۱۰۰٪ افزایش یافت از طریق یک کمپین سراسری، بهداشت عمومی برقرار شد (کوبا را به یک رهبر جهانی در صادرات پزشکی و آموزش دکتر تبدیل کرد)، و اقتصاد به بیوتکنولوژی و گردشگری تنوع یافت. این تغییرات شاخص توسعه انسانی کوبا را به شدت ارتقا داد، با وجود انزوای بین‌المللی.

توماس سانکارا (بورکینافاسو، ۱۹۸۴، سن ۳۵)

سانکارا یک انقلاب محبوب را رهبری کرد، ولتای بالا را به بورکینافاسو تغییر نام داد (“سرزمین مردمان راستین”) و آن را به عنوان یک جمهوری مستقل و خودکفا بنیان نهاد. سیاست‌های رویایی او پیشرفت‌های عظیمی را به ارمغان آورد: او ۲.۵ میلیون کودک را در چند هفته علیه سرخک واکسینه کرد، کاشت درختان زیادی برای بازسازی محیط زیست راه‌اندازی کرد (۱۰ میلیون درخت اضافه کرد)، حقوق زنان را ترویج داد (ختنه زنان و چندهمسری را ممنوع کرد)، و فساد را با کاهش حقوق رهبران کاهش داد. بورکینافاسو به یک الگو برای خودکفایی آفریقایی تبدیل شد، وابستگی به کمک‌های خارجی را در چهار سال ۶۰٪ کاهش داد.

نورودوم سیهانوک (کامبوج، ۱۹۵۳، سن ۳۱)

به عنوان پادشاه و نخست وزیر، سیهانوک استقلال کامبوج را از قاعده استعماری فرانسه مذاکره کرد و پادشاهی مدرن کامبوج را بنیان نهاد. دیپلماسی او حاکمیت کامل و بی‌طرفی را تأمین کرد، پیشرفت‌های سریعی را ترویج داد: او در آموزش سرمایه‌گذاری کرد (ثبت‌نام مدارس را سه برابر کرد)، زیرساخت‌هایی مانند فرودگاه بین‌المللی پنوم‌پن را ساخت، و احیای فرهنگی را ترویج داد، وحدت ملی و رشد اقتصادی را از طریق کشاورزی و گردشگری تقویت کرد. کامبوج از یک حکومت حفاظتی به یک ملت پایدار و شناخته شده تبدیل شد، و بنیادهایی برای بازیابی پس از جنگ را فراهم کرد.

Similar Posts

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *